عصر تابعان1, عصر شكوفايى و گسترش فقه قرآنى به شمار مى آيد. دراين برهه2,
دگرگونيهايى در پژوهشهاى فقهى ـ قرآنى پديد آمد و در بستر آن, نهال
مذهبهاى فقهى شكوفه زد و رو به رشد نهاد. به همين دليل, شايسته مى نمايد
كه چگونگى مطالعه(آيات الاحكام) از سوى تابعان و دستاورد تلاش آنان در اين
زمينه, جداگانه و مستقل بازنگرى شود.
در پيش درآمد سخن, نگاهى گذرا به زندگى قرآن پژوهى تابعان بيفكنيم, تا فهم
ديدگاهها و گرايشهاى ايشان در(آيات الاحكام) با زمينه هاى روشن ترى صورت
پذيرد.
گرچه درباره (آيات الاحكام), گروهى فراوان از تابعان سخن گفته اند و به
گونه اى پراكنده درباره آيه ويا آياتى, اظهار نظر كرده اند, ولى نقش اساسى
در شكوفايى دانش فقهى قرآن, از آنِ كسانى است كه در محفل صحابه داراى مكتب
تفسيرى, معارف قرآن را آموخته اند.
كسانى كه از اصحاب پيامبر(ص) مكتب تفسيرى داشته اند, عبارتند از:
الف. على بن أبى طالب(ع): برجسته ترين آموزگار معارف قرآنى پس از
پيامبر(ص), على(ع) است كه هدفمندانه معارف قرآنى را آموزش مى داد. درميان
تابعان, به افراد زيادى برمى خوريم كه ديدگاههاى تفسيرى و فقهى على(ع) را
نقل مى كنند. همچنين كسانى كه گفته مى شود مجموعه تفسير قرآن را نزد آن
حضرت فراگرفته اند.
ميثم تمّار از سرآمدان شاگردان على(ع) در تفسير است.3 او, به ابن عباس مى گويد:
هرچه در تفسير قرآن مى خواهى ازمن بپرس كه تنزيل قرآن را نزد على(ع) خوانده ام و آن حضرت تأويل قرآن را نيز به من آموخت.
ابن عباس دوات و قلم طلبيد….)4
ابن عباس كه به هنگام درگذشت پيامبر(ص), سيزده ويا پانزده سال بيش نداشت5
(و با چنين سنّى, روشن است كه نمى تواند علم تفسير را از پيامبر(ص)
فراگرفته باشد) مى گويد:
(… دانش من از دانش على(ع) گرفته شده است.)6
(…آنچه در تفسير فراگرفته ام, از على(ع) آموخته ام.)7
اين كه ازمكتب تفسيرى على(ع) در نوشته هاى علوم قرآنى كمتر سخن به ميان مى
آيد (حتّى از سوى نويسندگان شيعى) دليلى جز غفلت و بى توجهى ندارد و شايد
بتوان گفت ريشه اين غفلت, به تلاشهاى خاندان اموى بازمى گردد كه تلاش
پيگيرى در راستاى به فراموشى سپرده شدن فضائل على(ع) و اولاد او داشتند.
ب. مكتب ابن عباس: مكتب ابن عباس در مكه بنياد نهاده شد و شاگردان پرآوازه اين مكتب عبارتند از:
سعيد بن جبير(م: 95), مجاهد بن جبير(م: 103), عكرمه مولاى ابن عباس
(م:107), طاووس بن كيسان يمانى (م: 106), ابوشعث, جابربن زيد (م: 93),
عطاء بن ابى رباح (م: 114).
ج. مكتب أبيّ بن كعب (م: 19 يا 32): (ابن كعب) مدرسه تفسيرى خويش را
درمدينه بنياد نهاد و شاگردان مشهور او, عبارتند از: ابوالعاليه, رفيع بن
مهران رياحى, (م: 90), محمد بن كعب قرظى(م: 118) و زيدبن اسلم عدوى(م:
136).
د. مكتب ابن مسعود (م: 32): ابن مسعود, حوزه تفسيرى خود را در كوفه تأسيس
كرد. معروف ترين شاگردان وى, عبارتند از: علقمة بن قيس(م: 61), مسروق بن
اجدع (م: 63) اسود بن يزيد نخعى(م: 64) حسن بصرى(م: 110) قتادة بن دعامه
سدوسى (م: 117) وعامر بن شرحبيل شعبى(م: 104)8
درزمان تابعان, گرايشهاى گوناگون: كلامى, سياسى وفقهى پديد آمد; ازجمله نافع ابن ازرق حرورى از سران خوارج بود.9 همچنين تشيع درميان تابعان گسترش يافت.10 سعيد بن جبير و عطيه (م: 111) از جمله شيعيان على بودند.11 حسن بصرى معتقد به (قدر) (جبر) 12و ابراهيم بن يزيد نخعى(م: 95) و ربيعة بن فروح (م: 136) از طلايه داران تفكر قياس و اجتهاد وشعبى, سعيد بن جبير و طاووس, پايبند به نص و حديث بودند.13
گرچه هجرت به نقاط دور دست به قصد آموزش قرآن و احكام به مسلمانان, در عصر صحابه, جامه عمل پوشيده بود, ولى در عصر تابعان نيزهمچنان ادامه يافت. مدرسه هاى تفسيرى صدها كيلومتر از يكديگر فاصله داشت و شاگردان اين مكتبها پس از تكميل تحصيلات به مناطق دور دست هجرت مى كردند و مرجع فتوا قرار مى گرفتند. هجرت طاووس به يمن, ابن مهران از حوزه مدينه و قتاده از حوزه كوفه به بصره, از آن جمله است.14
در زمان تابعان, موالى(اسيران غيرعرب كه ايمان مى آوردند) در مكتبهاى
تفسيرى راه يافتند و كم كم به مقام فتوا رسيدند وهم رتبه كسانى چون ابن
عباس, ابن عمر و انس بن مالك قرار گرفتند.15
عبدالرحمن بن زيد بن اسلم مى گويد:
(با درگذشت ابن عباس, ابن عمر, ابن عمرو بن عاص و عبدالله بن زبير, دركليه
مناطق اسلامى, فقه به موالى انتقال يافت: عطاء, طاووس, يحيى بن ابى كثير,
حسن بصرى, ابراهيم نخعى, مكحول و عطاءخراسانى به ترتيب در: مكه, يمن,
يمامه, بصره, كوفه, شام و خراسان به مقام فقاهت نايل آمدند و تنها در
مدينه, مقام فقاهت براى فقيه قرشى(سعيد بن مسيب)باقى ماند كه محدث, مفسر,
فقيه,و از زاهدان ورع پيشه بود.)16
تابعان به قرآن, به عنوان منبع آسمانى تشريع مى نگريستند و به آموزاندن و
آموختن آن و به دريافت و نقل معارف پيوسته با آن ,چون: شأن نزول, ناسخ و
منسوخ, قراءت و تفسير پيامبر و صحابه…, مى پرداختند, ولى دانش قرآنى كه به
تابعان موقعيت و مرجعيت ويژه مى داد, آگاهى آنان از بخش فقهى قرآن بود. به
واسطه فراوانى ابتلا و نياز مسلمانان و برابر شدن دو عنوان: مفسر و فقيه,
برآنان, جدى ترين محور مطالعات قرآن تابعان را, تبيين آيات الاحكام تشكيل
مى داد.
بيان (آيات الاحكام) از تابعان دردو بخش: تفسيرو تفريع, شايسته پى گيرى و
ارزيابى است. با تمامى تلاشهاى انجام يافته, اين دو بخش از ميراث فكرى
تابعان, هنوز نيازمند پژوهشهاى جدّى و ارزيابى همه جانبه تر مى نمايد.
تفسير واژه ها, جمله ها وآيه هايى كه تابعان داشته اند (و نمونه هايى از
آن, در بخشهاى گوناگون اين نوشتار ارائه خواهد شد) از دوويژگى: كوتاهى و
گويايى برخوردار است كه نشانگر قدرت و مهارت آنان در تبيين مفاهيم قرآنى
است.
اين كه تابعان در مقام تفسير(آيات الاحكام) از سخن سرايى, آوردن جمله هاى
توصيفى وشواهد و دلايل بسيار و… دورى جسته اند, شايد بدين دليل بود كه در
قرن اول, قانون حكومتى بر ممنوع بودن كتابت و تدوين حديث بود. 17درنتيجه,
علوم قرآنى و احاديث نبوى با استفاده از توانايى حافظه, در اختيار علاقه
مندان معارف اسلامى قرار گرفت. ملاحظه اين شرايط, تابعان را وامى داشت كه
ديدگاههاى تفسيرى خود را فشرده بيان كنند تا انتقال و نگهدارى آن, در
حافظه شنوندگان آسان تر باشد.
با آن كه برخى از پژوهندگان, اختلاف تابعان را در تفسير انكار مى كنند, 18
در ديدگاههاى تفسيرى آنان , تفاوت به گونه اى عميق و گسترده, ديده مى شود.
شايد بتوان گفت كه آيه اى وجود ندارد كه تابعان درباره آن همگون سخن گفته
باشند. از باب نمونه:
1. (واتّخذوا من مقام ابراهيم مصلّى) بقره / 125
مقام ابراهيم را نمازگاه خويش گيريد.
عطاء, مقام ابراهيم (ع) را, به عرفه, مزدلفه و جمرات, مجاهد به محدوده حرم
و حسن بصرى و قتاده, به جايگاهى كه كنار آن نماز طواف خوانده مى شود,
تفسير كرده اند.19
2. (كتب عليكم اذا حضر أحدكم الموت ان ترك خيراً الوصيّة للوالدين و الاقربين… ) بقره / 180
هرگاه يكى از شما را مرگ فرا رسد ومالى برجاى گذارد, مقرر شد كه درباره پدر و خويشاوندان از روى انصاف وصيت كند….
تابعان در تفسير كلمه (خير) اختلاف كرده اند. ابراهيم نخعى(م: 95) (خير)
را به دارايى بيش از پانصد درهم تفسير مى كند, اما محمد بن مسلم مشهور به
ابن شهاب زهرى(م: 134), هرمقدار دارايى را مصداق واژه (خير) مى داند.
بى ترديد اختلاف دراين گونه موارد, سطحى و قابل توجيه نيست و در نتيجه نمى توان ادعا كرد كه همه تابعان بر يك نظرند.
شناسايى كامل منابع استدلال تابعان و همچنين چگونگى استدلال آنان, تحقيق
جداگانه و فرصت ديگرى مى طلبد. آنچه دراين نوشتار ملاحظه مى كنيد, ارائه
نمونه هايى از منابع مورد استفاده تابعان در شرح آيات فقهى قرآن كريم است.
تابعان مفسر و فقيه, از ابزار و مبانى گوناگون در تفسير آيات الاحكام سود
برده اند, گرچه از مبناى تفسير و نيز چگونگى استدلال كمترسخن گفته اند.
شايد دليل انتخاب اين شيوه, چه در تفسير وچه در بخش تفريع و استنباط از
آيات الاحكام, آن بود كه درآن دوره مبانى و قواعد فقهى و اصولى و… شرح و
تفكيك نشده بود; از اين روى, فقيه و مفسر باآن كه به گونه اى ارتكازى,
استدلال وابزار آن را پيش خود داشت, ولى بدان تصريح نمى كرد.
اين ابهام, همچنان ادامه داشت تا زمانى كه دانشهاى قابل استفاده در فقه به
شكوفايى وبالندگى رسيدند و فقيهان در تنظيم و تدوين قواعد فقهى و اصولى,
تفسير تابعان از آيات الاحكام را به بررسى سپردند ومبانى و ابزار و گونه
هاى استدلال آنان را شرح دادند و ازابهام بيرون آوردند.
تابعان در تفسير واژه ها و آيات, از قرآن, شأن نزول, سيره مسلمانان, عقل,
لغت عرب و… بهره مى بردند. همچنين از ابزارى چون عموم, اطلاق و قواعد
ادبى, فقهى واصولى براى بهره ورى از منابع, استفاده مى كردند. دراين بخش
به نمونه هايى از موارد ياد شده, اشاره مى شود:
1. ضحّاك بن مزاحم هلالى (م: 102) مى گويد:
(مراد از كلمه (فسوق) در آيه: (… فلارفث و لافسوق و لاجدال فى الحجّ… )
(بقره / 197), يادكردن با القاب زشت است, همان گونه كه درآيه 11 سوره
حجرات واژه(فسوق) به معناى القاب زشت است:
(لاتنابزوا بالالقاب بئس الاسم الفسوق بعدالايمان…)20
2. (فاذا دخلتم بيوتاً فسلّموا على أنفسكم تحيّة من عنداللّه… ) نور / 61
چون به خانه اى داخل شويد بريكديگر سلام كنيد…
زيد بن اسلم(م: 136هـ ق) در تفسيرآيه مى گويد:
(مراد سلام مسلمان برمسلمان است, (و نه سلام برخويشتن) همان گونه كه
درآيه: (لاتقتلوا أنفسكم) (نساء / 29) و درآيه:(… خلق لكم من أنفسكم
ازواجاً) (روم/ 21) مراد, كشته شدن برخى به دست برخى ديگر و درآيه دوم,
مراد آفرينش همسر از جنس خود انسان است.)21
3. (ليس على الضّعفاء و لاعلى المرضى و لاعلى الذين لايجدون ما ينفقون حرج
اذا نصحوا للّه و رسوله ما على المحسنين من سبيل و اللّه غفور رحيم) توبه
/ 91
برناتوانان و بيماران و آنان كه هزينه خويش را نمى يابند, هرگاه در عمل
براى خدا و پيامبرش اخلاص ورزند گناهى نيست اگر به جنگ نيايند كه
برنيكوكاران هيچ عتابى نيست وخداوند آمرزنده و مهربان است.
ضحاك بن مزاحم هلالى مى گويد:
كسانى كه سرزنش نمى شوند, آنانى هستند كه در آغاز آيه از ايشان ياد شد كه
اهل اخلاص هستند و قدرت برجهاد ندارند. خداوند عذر آنان را پذيرفته و وعده
پاداش مشابه پاداش مجاهدان را به آنان داده است, همان گونه كه خداوند مى
فرمايد:
(لايستوى القاعدون من المؤمنين غيرأولى الضرر و المجاهدون فى سبيل اللّه
بأموالهم و أنفسهم فضّل اللّه المجاهدين باموالهم و انفسهم على القاعدين
درجة) (نساء / 95)
مؤمنان كه بى هيچ رنج و آسيبى از جنگ سر مى تابند, با كسانى كه به مال و
جان خويش در راه خدا جهاد مى كنند برابر نيستند. خدا كسانى را كه به مال و
جان خويش جهاد مى كنند برآنان كه از جنگ سر باز مى زنند, درجه اى برترى
داده است.
دراين آيه,خداوند به ناتوانان, آسيب ديدگان, عاجزان از انفاق (كه معذور
شناخته شده اند) پاداش هم سنگ با پاداش مجاهدان را وعده داده است.)22
در مطالعات فقهى ـ قرآنى تابعان, مواردى به چشم مى خورد كه حديث نبوى, يكى ازمنابع تفسير و يا توضيح حكمى, درآيه قرآنى است از جمله:
(ابوحمزه از شعبى پرسيد كه آيا پس از پرداخت زكات, مال براى دارنده آن حلال مى شود؟ شعبى به تلاوت اين آيه پرداخت:
(… ولكن البرّ من آمن باللّه و اليوم الآخر… و آتى المال على حبّه ذوى
القربى و اليتامى و المساكين و ابن السبيل والسائلين و فى الرقاب و أقام
الصّلوة و آتى الزّكاة…) بقره / 177
نيكى در كار كسى است كه ايمان به خدا وروز واپسين… آورد و مال خويش را در
عين علاقه به آن, به خويشاوندان و يتيمان و درماندگان و مسافران و گدايان
و درماندگان ببخشد و نماز به پا دارد و زكات بدهد… )
سپس گفت:
(فاطمه دختر قيس به من خبر داد كه به پيامبر (ص) عرضه داشتم اى پيامبرخدا!
من هفتاد مثقال طلا دارم, پيامبرفرمود: براى خويشاوندت قرار بده.)23
دراين روايت شعبى, نخست براى بيان اين مطلب كه واجب مالى محدود به زكات
نيست, به آيه استدلال مى كند, كه درآن از انفاق برخويشاوندان, هم رتبه با
زكات ياد شده است. سپس روايت فاطمه دختر قيس را نيز دليل ديگر براى اين
مدعا, قرار مى دهد.
شأن نزول منبع ديگر تابعان در تفسير آيات الاحكام است, از باب نمونه:
1. (لاتأكلوا اموالكم بينكم بالباطل) بقره / 188
اموال يكديگر را به نا حق مخوريد.
سعيد بن جبير(م: 95) مى گويد:
(مراد, تصاحب ظالمانه مال ديگران است; زيرا امرؤالقيس بن عابس و عبدان ابن
اشوع حضرمى در زمينى خصومت داشتند و امرؤالقيس, تصميم گرفت كه سوگند
بخورد. كه آيه نازل شد.) 24
2. سعيدبن جبير مى گويد:
(مردمان عصر پيامبر, پيوسته درباره يتيمان سؤال مى كردند, اما از ستم به
زنان, سخنى به ميان نمى آورند. همچنين براى انتخاب همسر حد و مرزى وجود
نداشت. خداوند اين آيه را فرستاد:
(وان خفتم ألاّ تقسطوا فى اليتامى فانكحوا ما طاب لكم من النّساء مثنى و ثلاث و رباع فان خفتم ألاّ تعدلوا فواحدة) نساء / 3
اگرشما را بيم آن است كه دركار يتيمان عدالت نورزيد, اززنان هرچه شمارا
پسند افتد, دو دو, و سه سه و چهار چهار به نكاح درآوريد واگر بيم آن داريد
كه به عدالت رفتار نكنيد, تنها يك زن بگيريد.)
(ابن جبير) مى افزايد:
(مردان مجازبودند هرچه مى خواهند, زن بگيرند. خداوند (درآيه) فرمود: همان
گونه كه از رفتار غيرعادلانه با يتيمان نگرانى داريد, از رعايت نشدن عدالت
در ارتباط با زنان نيز بايد هراس داشته باشيد و سپس ازدواج مردان را به
چهار زن محدود كرد.)25
در مواردى فهم تفسيرى تابعى, برگرفته از برداشت و شيوه عملى مسلمانان است. از جمله درآيه:
(… و أخذن منكم ميثاقاً غليظاً) نساء / 21
زنان ازشما پيمان استوارى گرفته اند.
قتاده مى گويد:
(ميثاق وپيمان استوار, يعنى نگهدارى ويا رها ساختن به بهترين وجه: (فامساك
بمعروف أو تسريح باحسان)(بقره / 229), زيرا متعارف و رايج آن بود كه
مسلمانان هنگامى كه دخترى را به همسرى مى دادند, پيمانى مى بستند كه درآن
پيمان, اين جمله گنجانده مى شد:( اللّه عليك لتمسكنّ بمعروف او لتسرحنّ
باحسان.)26
قتاده با اشاره به پيمان رايج ميان مسلمانان, برداشت و دريافت خود را
ازآيه, مستند مى سازد و تفسير (ميثاقاً غليظاً) را به شرايط و گونه عملكرد
جامعه در ظرف زمانى نزول آيه, ارتباط مى دهد.
شايد لغت عرب, مهم ترين منبع مورد استفاده تابعان در تفسير آيات الاحكام
باشد, ولى به دلايلى از جمله محدود بودن كتابت حديث به آن تصريح نشده است,
مگر در موارد اندكى كه گفت وگوهاى نافع بن ازرق حرورى ( از سران خوارج)
27با ابن عباس, يكى ازآن موارد است.
از پرسشهاى مكرر و پافشارى نافع ابن ازرق در مدرك لغوى تفسير واژه هاى
قرآنى, مى توان بهره برد كه نافع, لغت عرب را به عنوان مرجع فهم آيات قرآن
قبول داشته و در پى آن بوده است كه منابع لغوى ديدگاههاى تفسيرى ابن عباس
را بشناسد.
از جمله, نافع ازابن عباس درباره واژه (لامستم) درآيه زير سؤال مى كند:
(وان كنتم مرضي… اولامستم النّساء فلم تجدوا ماء فتيمّموا… ) نساء / 43
اگر بيماربوديد… يا زنان را لمس كرديد وآبى نداشتيد پس با خاك تيمم كنيد.
ابن عباس گفت:
(مراد, تماس با دست است. نافع پرسيد: آيا عرب چنين چيزى را مى پذيرد؟ ابن
عباس گفت: آرى. آن گاه به اشعار لبيد بن ربيعه و أعشى استشهاد كرد.)28
اين گفت وگو در تفسير انعام نيز آمده است. در آيه: (أحلّت لكم بهيمة
الانعام) (مائده /1), انعام),به شتر, گاو و گوسفند تفسير شده و چون نافع,
منبع آن را پرسيد, ابن عباس, به اشعار اعشى استدلال كرد.29
ابزار تفسير آيات الاحكام
ازمباحث اساسى در تفسير فقهى ـ قرآنى تابعان, اين نكته است كه ايشان از چه
ابزار و عناصرى دراستنباط و تفريع و تبيين آيات فقهى قرآن بهره مى بردند.
آيا در بيانات تفسيرى ـ فقهى ايشان از آيات قرآنى, مى توان به شيوه يا
شيوه هايى در چگونگى برداشت آنان راه برد؟
دراين بخش, به چند مورد مهم اشاره مى شود:
در موارد بسيارى با استفاده از ظواهر قرآن, مفهوم آيه ويا آيات, تبيين شده است.
ضحاك, (فسوق) مسموع در حال احرام را به القاب زشت, تفسير مى كند و آيه 11
حجرات را مستند آن قرار مى دهد. زيد بن اسلم, جمله (فسلّموا على أنفسكم)
را درآيه 61 سوره نور, به سلام مسلمان بر مسلمان تفسير مى كند و آيه 29
سوره نساء و نيز 21 سوره روم را دليل مى آورد.30
به هم پيوستگى و ارتباط جملات موجود دريك آيه و يا پيوند موضوعى آيه با
آيه قبل وبعد, از ابزارهاى تابعان در تفسير آيات فقهى قرآن است. آيات
بسيارى براساس سياق تفسير شده اند.
ضحاك, با توجه به اول آيه 91 توبه كه ناتوانان, بيماران و تهى دستان را معذور شناخته است, مى گويد:
(محسنين كسانى هستند كه در اول آيه معذور شناخته شده اند.)31
ييعلى بن مسلم از سعيد بن جبير درمورد آيه زير پرسش كرد:
(لايؤاخذكم اللّه باللغو فى ايمانكم… ) مائده / 89
خداوند از شما به جهت سوگندهاى بيهوده تان بازخواست نخواهد كرد.
سعيد بن جبير پاسخ داد: آيه قبلى را تلاوت كن.
ابن مسلم مى گويد: من آيه قبل را خواندم:
(ياايها الذين آمنوا لاتحرّموا طيّبات ما أحلّ اللّه لكم… ) مائده/ 87
اى كسانى كه ايمان آورده ايد, چيزهاى پاكيزه را كه خداوند برشما حلال كرده است برخود حرام مكنيد.
ابن جبير گفت:
(لغو, آن است كه آنچه خداوند حلال شمرده است, به ناروا حرام بشمارى.) 32
3. قاسم بن محمد و نافع, مولاى عبدالله بن عمر, مى گويند: روزه شرط اعتكاف
است, زيرا خداوند روزه را با اعتكاف همراه آورده است درآيه:
(و كلوا و اشربوا حتّى يتبيّن لكم الخيط الأبيض من الخيط الأسود من الفجر
ثمّ أتموا الصيام الى الليل و لاتباشروهنّ وأنتم عاكفون فى المساجد… )
بقره / 187
بخوريد و بياشاميد تارشته روشن صبحدم درتاريكى شب آشكار شود و روزه را به
شب برسانيد و چون در مسجد اعتكاف كنيد با زنان همبستر مشويد.
مبناى تفسيرى تابعان, در موارد بسيارى قواعد اصولى بوده است. از جمله مى توان به دو مورد زير اشاره داشت:
1. حسن بصرى, قتاده وسدى مى گويند:
(مراد از مقام ابراهيم درآيه 125 سوره بقره, همان مكان معروف است كه به
مقام ابراهيم شهرت دارد و نماز طواف دركنار آن, گزارده مى شود.)
در توضيح اين تفسير,طبرسى مى نويسد:
(اين معنى, معنى ظاهرى آيه است, زيرا از (مقام ابراهيم), مفهومى جز مقام آشنا ومعروف در مسجدالحرام به ذهن نمى آيد.)33
دراين تفسير استفاده از اصل انصراف, به خوبى ديده مى شود.
2. زهرى, عقيده دارد كه محتضر اگر مالى از خود به جا مى گذارد, بايد وصيت
كند, كم باشد ويا زياد. 34 مسلماً مدرك زهرى اطلاق آيه 180 سوره بقره است
كه درآن قيد و حدى براى مال, تعيين نشده است. از اين روى, مى توان گفت كه
اطلاق آيه مبناى تفسير او قرار گرفته است.
تابعان, افزون بر نقل روايات تفسيرى پيامبر(ص) و ديدگاههاى تفسيرى صحابه,
به دقتها و تأملهاى مستقلى نيز مى پرداختند وبا مراجعه به منابع مختلف وبه
كارگيرى ابزارهاى گوناگون, آيات الاحكام را تفسير مى كردند. بنابراين,
آراى تفسيرى تابعان برخلاف ادعاى بعضى35 تفسير روايى و نقلى محض نيست.
همچنين ايشان اين نظريه را كه قرآن كريم, بايد فقط براساس روايات نبوى و
سخنان صحابه تفسيرگردد, مردود مى دانستند. دستاورد اين تفكر آن بود كه به
روايات تفسيرى پيامبر(ص)و آراى اصحاب در مورد تفسير, بسنده نكردند واظهار
نظرهاى جداگانه و توضيحات جديدتر وبرداشتهاى بيشترى را ارائه داشتند.
بنابراين, بخش عمده ديدگاههاى تفسيرى تابعان, دستاورد تعقّل, تدبّر و
اجتهاد خود آنان است36 و اهميت و اعتبار اين آراء, تنها به استحكام و
استوارى مبانى و دلايل آنها بستگى دارد. اين كه طبرى, دركنار روايات
پيامبر(ص) آراى تابعان را نقل مى كند,37 نمى توان مبناى منطقى و
خردپسندانه اى براى پذيرش آراى تفسيرى تابعان باشد. از اين رو, بايستى در
روايات تفسيرى ـ فقهى تابعان, بررسى مستقلى صورت پذيرد و مبانى و قواعد به
كارگرفته شده درآن به نقادى سپرده شود.
تفسير آيات الاحكام, گونه اى از تفقّه و تلاش فكرى به قصد بيان حكمى از
احكام شرعى نيز به شمار مى آيد. همچنين توضيح هرواژه و آيه اى از آيات
الاحكام, فتوايى را نيز همراه دارد. ازاين روى, تفاسير تابعان از آيات
الاحكام, آراى فقهى ايشان نيز به حساب مى آيد.
اگر تابعى, مدعى شده كه مراد از(خيراً) درآيه 180 بقره هرگونه مال است ومال اندك را نيز دربرمى گيرد, فتواى او چنين خواهد بود:
(محتضر, چه دارائى اندك از خود به جا گذارد و چه ثروت انبوه, بايستى وصيّت كند….)
امّا روشن مى نمايد كه در اجتهاد تابعان, مطالب, مقدمات و نتيجه گيرى, به
گونه اى فنى مطرح نشده و از اصول وقواعدى كه در شكل گيرى استدلال دخالت
دارد, به روشنى سخن به ميان نيامده است, ولى مطالعه شرحهاى مختصرى كه
دربرخى از روايات تفسيرى آنان ديده مى شود, هرپژوهشگرى را وا مى دارد كه
اتكاى ارتكازى تابعان را به قواعد واصولى كه دهها سال پس از پايان يافتن
عصر تابعان, توسط مبتكران دانشهاى: اصول, فقه, معانى, بيان و نحو, به گونه
اى مدوّن و مفصل در معرض مطالعه قرار گرفت, بپذيرد.
بنابراين, نبايستى به ظاهر ساده اظهار نظرها و استدلالهاى تابعان, بسنده
كرد و شناخت مبانى اجتهاد تابعان را كه نشاندهنده شخصيت علمى آنان است,
ازخاطر برد.
استقراء كامل و بررسى همه جانبه گونه هاى استدلال و فتاوى تابعان, كه بر پايه دريافت و برداشت ايشان از آيات استوار است, به مجالى ديگر واگذار مى شود ودر اين مختصر, به يادآورى نمونه هايى بسنده مى كنيم كه پايه هاى استدلال در آنها برزمينه ها و مقدمات نقلى, قواعد فقهى, مباحث اصولى و ضوابط ادبى, بنا شده است.
نسخ قرآن با قرآن, يكى از مبانى فتواى تابعان به شمارمى رود. ايشان در
موارد متعددى, براساس نسخ فتوا داده اند كه به يادكرد دو مورد بسنده مى
كنيم:
1. (… ولاآمّين البيت الحرام) مائده/ 2
آزار آنان را كه آهنگ بيت الحرام مى كند, روا مداريد.
قتاده مى گويد: جمله فوق, نسخ شده است و ناسخ آن, آيات زير است:38
* (اقتلوا المشركين حيث وجدتموهم) توبه / 5
هرجا كه مشركان را يافتيد, بكشيد.
* (وماكان للمشركين ان يعمروا مساجد اللّه شاهدين على انفسهم بالكفر)
توبه / 17
مشركان را نرسد كه با اقرار به كفر, مسجدهاى خداوند را آباد كنند.
* (انّما المشركون نجس فلايقربوا المسجد الحرام بعد عامهم هذا) توبه / 28
مشركان نجس هستند و از سال بعد نبايد به مسجدالحرام نزديك شوند.
2. آيه:(والذين يتوفّون منكم و يذرون ازواجاً وصيّة لأزواجهم متاعاً الى الحول غيراخراج… ) بقره / 241
مردانى از شما كه مى ميرند و زنانى برجاى مى گذارند, بايد كه درباره زنان
خود وصيت كنند كه هزينه آنها را به مدّت يك سال بدهند واز خانه اخراجشان
نكنند.
زيد ابن اسلم مى گويد: مردان وصيت مى كردند تا يك سال هزينه همسرانشان
تأمين شود, در صورتى كه ازخانه خارج نشوند و همسر برنگزينند. پس اين حكم
نسخ شد 39باآيه:
(والذين يتوفّون منكم و يذرون ازواجاً يتربّصن بانفسهنّ اربعة اشهر و عشراً)
بقره / 234
كسانى كه از شما بميرند و زنانى برجاى گذارند, آن زنان بايد كه چهار ماه وده روز انتظار كشند.
پس اين آيه, آيه پيشين را نسخ كرد و بر زنان واجب گرديد كه چهارماه و ده روز انتظار بكشند ويك چهارم يا يك هشتم ارث را دريافت دارند.
عطاء استعاذه را در قراءت قرآن واجب مى داند (چه درنماز و چه در غيرآن) وبه آيه زير استناد مى كند:40
(و اذا قرأت القرآن فاستعذ باللّه من الشيطان الرّجيم) نحل / 98
چون قرآن بخوانى, از شيطان رجيم به خدا پناه ببر.
مسلماً فتواى بالا, به اطلاق (قرأت القرآن) وجريان مقدمات حكمت بستگى
دارد, گرچه او نامى از آن به ميان نمى آورد, امّا به گونه اى ارتكازى, از
اصل اطلاق لفظى استفاده مى كند.
از ابن جبير درباره وجوب ويا استحباب عمره پرسيدند.
در پاسخ گفت: عمره, واجب است.
سؤال كننده افزود: شعبى آن را مستحب مى شمارد!
ابن جبير اظهار داشت: شعبى, دروغ مى گويد و آيه زير را تلاوت كرد: 41
(و أتمّوا الحجّ والعمرة للّه) بقره / 195
حج و عمره را براى خدا به جاى آوريد.
همچنين عطاء مى گويد: استعاذه در نماز و غيرنماز, واجب است, زيرا خداوند مى فرمايد:
(فاذا قرأت القرآن فاستعذ باللّه من الشيطان الرّجيم)42
بى ترديد, استدلال ابن جبير و عطاء, بر دلالت صيغه امر بر وجوب استوار است.
قتاده و سعيد بن جبير مى گويند: آيه زير تخصيص يافته است:
(ولاتنكحوا المشركات حتى يؤمنّ… ) بقره / 221
زنان مشرك را تا ايمان نياورده اند به زنى مگيريد.
مخصّص آن, عبارت است ازآيه:
(اليوم أحلّ لكم… و المحصنات من الذين أوتوا الكتاب من قبلكم)(مائده / 5)43
امروز چيزهاى پاكيزه برشما حلال شد… ونيز زنان پارساى اهل كتاب.
بنابراين, گرچه كلمه(المشركات) مشرك كتابى و غيركتابى را فرامى گيرد, ولى
به دليل آيه دوم كه به حلال بودن ازدواج با زنان اهل كتاب تصريح دارد, نمى
توان به عموم عام عمل كرد.
موسى بن انس به انس بن مالك انصارى اطلاع مى دهد كه:
(حجّاج درخطبه اى در اهواز, اظهار داشت كه چون پاها در معرض آلوده شدن به
آلودگيهاست, كف پا و پشت و عقب آن دو را شستشو دهيد. انس گفت: حجاج دروغ
مى گويد. خداوند مى گويد:
(وامسحوا برؤوسكم و ارجلكم الى الكعبين) مائده / 6
سرو پاهايتان را تا قوزك مسح كنيد.)44
دراين روايت, استحسان استدلال عقلانى حجاج در مقابل ظاهر قرآن, كه دلالت
بر وجوب مسح پا در وضو دارد, براى انس پذيرفته نبوده و در نتيجه آن را
مردود شمرد.
طبرسى مى نويسد:
در مرجع استثناء آيه زير اختلاف است:
(والذين يرمون المحصنات… فلاتقبلوا لهم شهادة أبداً و اولئك هم الفاسقون. إلاّ الّذين تابوا… ) نور / 4 و 5
كسانى كه زنان عفيف را به زنا متهم مى كنند, هرگز شهادتشان را نپذيريد كه مردمى فاسقند, مگر كسانى كه بعد از آن توبه كنند…
برخى گفته اند استثناء در اين آيه تنها به جمله: (اولئك هم الفاسقون) برمى
گردد و با توبه, تنها عنوان (فسق) از قذف كننده برداشته مى شود, ولى شهادت
قاذف پس از توبه نيز مردود است. اين ديدگاه را حسن, قتاده, شريح و
ابراهيم, پذيرفته اند.
گروهى معتقدند كه استثناء,جمله: (فلاتقبلوا لهم شهادة ابداً… ) را نيز
تخصيص مى زند. بنابراين, گواهى قذف كننده پس از توبه پذيرفته مى شود.
ابن عباس, مجاهد, زهرى, مسروق, عطاء, طاووس, سعيد بن جبير, و شعبى به همين معتقدند.45
روايت فوق, نشان مى دهد كه در پذيرش شهادت قذف كننده پس ازتوبه دوفتوا
وجود دارد و مبناى دو ديدگاه, بر بحث اصولى استثناى بعد از چند جمله
(استثناء عقيب الجمل) استوار است.
طاووس, عطاء و سالم بن عبداللّه مى گويند:
(جنب, حائض و محدث حق ندارند قرآن را مس كنند و به آن دست بزنند.)
طبرسى پس از يادكرد ازسخن اين گروه از تابعان, مى افزايد:
(بنابراين, جمله خبريه درآيه: (لايمسّه الاّ المطهّرون) (واقعه/ 79) بايستى به معنى انشاء باشد.)46
تفاوت ديدگاههاى تابعان در استنباط از آيات الاحكام, همانند اختلاف آنان
در تفسير آيات الاحكام, اساسى وبنيادين است. ادعاى ابن تيميه در اين كه
صحابه و همچنين تابعان در تفسير اختلاف نظر ندارند, ولى در احكام اختلاف
دارند 47ناتمام مى نمايد, زيرا توجيه ابن تيميه و بازگرداندن تفاوتها به
تفاوت مترادفات, اشتراك لفظى و اختلاف نوع با جنس, قابل تطبيق بر اجتهادات
تابعان نيست. از جمله نمونه هاى زير به هيچ روى با توجيهات ياد شده
سازگارى ندارد:
شعبى,عمره را مستحب و سعيد بن جبير آن را واجب مى داند. 48
حسن بصرى, قتاده و ابراهيم نخعى مى گويند: قذف كننده, حتى پس از توبه,
گواهى اش پذيرفته نمى شود,امّا مجاهد, زهرى, مسروق, عطاء, طاووس و سعيد بن
جبير گواهى او را پس ازتوبه پذيرفته مى دانند. 49
عكرمه, انس, رفيع بن مهران, شعبى و قتاده در وضو, مسح پا را لازم مى
شمارند, ولى حسن بصرى مكلف را مخيّر ميان مسح و شستن پا مى داند, امّا
حجّاج, فتوا به شستن پا داده است.50
اين گونه اختلافات در برداشت از آيات الاحكام, كه درتفاسير فراوان به چشم
مى خورند, به هيچ روى توجيه پذير نيستند, بلكه واقعيتى غيرقابل انكار
هستند. در دوره هاى بعد, اين پديده زمينه پيدايش مذاهب فقهى در فقه قرآنى
گرديد.
عوامل احتمالى مؤثر در تفاوت ديدگاهها عبارتند از:
گرايشهاى مذهبى51, سياسى52, اختلاف زبانها, پراكندگى حوزه هاى تفسيرى
وافراد صاحب نظر واهل فتوا, فقدان مرجع مورد پذيرش همگان, پايبندى و تعصب
بر مبانى و آراى فرقه اى و….
با مطالعه فتاواى فقهى ـ قرآنى تابعان روشن مى شود كه تفاوت زبانها53
وهمچنين اختلافات سياسى و مذهبى را نمى توان انگيزه اصلى ديدگاههاى متفاوت
فقهى ـ قرآنى تابعان دانست, زيرا ديده مى شود كه گاه (موالى) با فقيهان
عرب زبان هم عقيده شده اند و يا تابعى ازيك فرقه با تابعى از فرقه اى ديگر
هم راى گرديده است.
دراين ميان پراكندگى تابعان ونبودن زمينه هاى كافى براى تبادل آراء, نقش
ويژه اى در پيدايش و بقاى ديدگاههاى گوناگون داشته است. همچنين فقدان مرجع
با نفوذ و پذيرفته شده وياناديده گرفتن آن, از ديگر عواملى بود كه اختلاف
رأى را پديد آورد و براى آيند گان در قالب مبانى مذاهب فقهى پذيرفته شد.
درزمان پيامبر(ص) شخص ايشان مرجع برداشت از قرآن بود و در برخورد با
ديدگاههاى ناصواب از آيات, بى درنگ به تصحيح آن مى پرداخت. همچنين در زمان
صحابه به هنگام بروز اختلاف نظر, از ابن عباس مدد گرفته مى شد. 54و
درموارد زيادى با تفسير و تبيين على(ع) مشكل حل مى گرديد.55
و به گفته ابن عباس, فتواى آن حضرت معيار عمل قرار مى گرفت.56 امّا پس از
شهادت اميرمؤمنان و تسلط امويان, تاريخ نشان نمى دهد كه عالمان براى
دستيابى به يك فتوا, ديدگاههاى فرد خاصى را به عنوان مرجع نهايى پذيرفته
باشند.
مطالعات فقهى ـ قرآنى تابعان, ميراثى است كه از قرن اول و اوايل قرن دوم هجرى به ما رسيده است. با آن كه كمبودها ونارساييهايى دامنگير اين بخش از ميراث فكرى مسلمانان نخستين شده است, امّا دستاورد تلاش علمى ايشان شايسته مطالعه و تأمل بيشتر است, بويژه با توجه به اين كه تابعان, نزديك به عصر پيامبر مى زيسته اند ودر مكتب على(ع) وابن عباس و… شاگردى داشته اند.
تابعان, در دومرحله قرآن پژوهى را پى گرفته اند: نخست, اغلب تابعان (حدود
18 نفر) مفسر و فقيه, در مكاتب تفسيرى صحابه, شاگردى كرده و شمارى از آنان
قراءت و تفسير كل قرآن را در يكى از مكتبهاى تفسيرى صحابه, فراگرفته اند و
برخى بيش از يك بار, قرآن را نزد استادى تا آخر عرضه كرده اند.
مجاهد مى گويد:
(من از سوره فاتحه تا آخر قرآن را سه بار [يا سى بار] بر ابن عباس عرضه
كردم, درهرآيه اى از او مى خواستم توقف كند و درباره آن آيه از او سؤال مى
كردم.) 57
عطيه (م: 111) سه بار قرآن را به صورت تفسيرى عرضه داشته و وجوه قراءت را سى بار در حضور او قراءت كرده است.58
مرحله دوم, پژوهش آزاد ايشان است كه با استفاده از مايه هاى علمى و آنچه
فراگرفته بودند از مكتبهاى تفسيرى صحابه, انجام مى پذيرفته است وتابعان
افزون بر آراى صحابه, نظر و رأى خويش را ارائه مى كرده اند. سيره عملى
تابعان مى تواند الگويى شايسته براى قرآن پژوهان باشد و بايسته مى نمايد
كه پيش از درنگ و تدبّر شخصى, در محضر استادى قرآن آشنا, به شاگردى
بنشينند تا توانايى لازم براى تفسير وتوضيح آيات و آشنايى با مفاهيم عميق
وحى را پيدا كنند.
تابعان در شرايطى به تدبر و مطالعه آيات قرآن پرداخته اند كه روايات
بيانگر آراى تفسيرى صحابه در دسترس آنان قرار داشت, ولى اين نكته, تابعان
را در حجاب تقليد قرار نداد, تا آنان تنها در محدوده ديدگاههاى ايشان,
بسنده كنند.
اگر تابعان خود را مجاز مى دانستند كه در تفسير آيات قرآن آزادانه عمل
كنند و با تكيه بر منابع وابزار مشروع, به تبيين قرآن بپردازند, وحتّى
برخلاف ديدگاه صحابه سخن برانند, برمسلمانان است كه اين شيوه را پى گيرند
وقداست وخدشه ناپذيرى روايات صحابه و تابعان را در تفسير نپذيرند و حتّى
با برداشتهاى فقهى آنان در حد يك ديدگاه قابل تخطئه برخورد كنند و نه بيش
از آن.
1. تابعى كسى است كه محضر صحابه اى را كه با ايمان از دنيا رفته است, درك كرده ومدّتى را كه فراگيرى درآن امكان پذيراست باوى سپرى كرده باشد. رك: صبرى المتولى, منهج اهل السنة فى تفسيرالقرآن الكريم / 70, به نقل از ابن كثير, اختصار علوم الحديث / 232.
2. خلف بن خليفه, آخرين تابعى است كه در سال 181 هـ ق, چشم از جهان فرو بست و او ابوطفيل, عامر ليثى را درك كرده بود. با درگذشت او درسال 100 هجرى, ديگر كسى از صحابه پيامبر(ص)باقى نماند.رك: صبرى المتولى, منهج اهل السنة فى تفسيرالقرآن الكريم / 70.
3. سيد ابوالقاسم خوئى, معجم رجال الحديث, 19 / 94 ـ 102.
4. مامقانى, تنقيح المقال, باب ميم.
5. ذهبى, محمدحسين, التفسير و المفسرون, (بيروت, دار احياء التراث العربى), 1 / 65.
6. امينى, الغدير, (بيروت, دارالكتب العربى), 2/ 45.
7. ذهبى, محمدحسين, التفسير و المفسرون, (بيروت, دار احياء التراث العربى),1 / 89. وى, از محققان علوم قرآن, تنها عبداللّه آل جعفر, على(ع) و ابن مسعود را از مؤسسان حوزه كوفه مى شمارد. رك: مسلم عبداللّه آل جعفر, اثر التطور الفكرى فى التفسير فى العصر العباسى, (مؤسسة الرسالة) /168.
8. محمد خضر بك, تاريخ التشريع الاسلامى (چاپ نهم: 1390 هـ) / 100 ـ 125; احمد عمرابوحجر, التفسير العلمى للقرآن الكريم فى الميزان, (بيروت, دار قتيبة, 1411 هـ ) / 40 ـ 43.
9. عسقلانى, ابن حجر, لسان الميزان, (بيروت, مؤسسه اعلمى), 6/ 144.
10. ذهبى, ميزان الاعتدال, 1 /5.
11. عقيقى بخشايشى, طبقات مفسران شيعه, (دفتر نويد اسلام), 1 /370 به نقل از ابن حجر, تهذيب التهذيب, 7/ 224.
12. عسقلانى, ابن حجر, تهذيب التهذيب, 2/ 263-270.
13. محمد خضر بك, تاريخ التشريع الاسلامى / 108 و 109; ابن خلدون, مقدمة العبر,( داراحياء التراث العربى), 445 ـ 446.
14. محمد خضر بك, تاريخ التشريع الاسلامى, / 111.
15. محمد خضر بك, تاريخ التشريع الاسلامى / 106; ذهبى, محمدحسين, التفسير و المفسرون, 1 / 102 ـ 107.
16. عبدالحى بن العماد حنبلى, شذرات الذهب, (دارالكتب العلمية), 1/ 103.
17. رك: مقاله (دانش اسباب نزول) در شماره اول همين فصلنامه.
18. ابن تيميه, مقدمة فى اصول التفسير / 6 ـ 13; سيوطى, جلال الدّين, الاتقان, 2/ 173; ذهبى, محمدحسين, التفسير والمفسرون, 1/ 132.
19. طبرسى, مجمع البيان, 1/ 383.
20. همان,1/524.
21. سيوطى, جلال الدّين, الدرالمنثور, 6/ 228.
22. همان, 4/ 262.
23. محمدبن جرير طبرى, جامع البيان فى تأويل آى القرآن, (بيروت, دارالمعرفة, 1406), 2/ 56.
24. سيوطى, جلال الدّين, الدر المنثور, 1/ 489.
25. همان, 2/ 428.
26. طبرى, محمدبن جرير, جامع البيان فى تأويل آى القرآن, 4/215.
27. عسقلانى, ابن حجر, لسان الميزان, (مؤسسه اعلمى), 6/ 144.
28. سيوطى, جلال الدّين, الدر المنثور, 3/ 31.
29. همان, 3/ 6.
30. رك: بخش منابع تابعان در تفسير آيات الاحكام, از همين مقاله.
31. همان.
32. سيوطى, جلال الدّين, الدرالمنثور, 1/ 486.
33. رك: بخش اختلاف ديدگاه تابعان در تفسير آيات الاحكام, از همين مقاله.
34. همان.
35. ذهبى, محمدحسين, التفسير و المفسرون, 1/152; مسلم عبداللّه آل جعفر, اثر التطورالفكرى فى التفسير فى العصر العباسى / 82.
36. احمد عمرابوحجر, التفسير العلمى للقرآن فى الميزان/ 40.
37. ذهبى, محمدحسين, التفسيروالمفسرون, 1/ 152.
38. سيوطى, جلال الدّين, الدرالمنثور, 3/8.
39. همان, 1/ 738.
40. همان, 5/ 165.
41. طبرى, محمدبن جرير, جامع البيان فى تأويل آى القرآن, 2/ 121.
42. سيوطى, جلال الدين, الدرالمنثور, 5/ 165.
43. طبرسى, فضل بن حسن , مجمع البيان,10/560.
44. همان, 2/ 255.
45. همان, 4/ 199.
46. همان, 5/ 341.
47. سيوطى, الاتقان, 2/ 173; ابن تيميه, مقدمة فى اصول التفسير, 6 ـ 13; ذهبى, محمدحسين, التفسير والمفسرون, 1/132.
48. طبرى, محمد بن جرير, جامع البيان فى تأويل آى القرآن, 2/121.
49. طبرسى, فضل بن حسن, مجمع البيان, 4/ 199.
50. همان,2/ 255.
51. احمد عمرابوحجر, التفسير العلمى للقرآن فى الميزان / 45.
52. محمدخضربك, تاريخ التشريع الاسلامى / 102.
53. روايت شده است كه عرب و موالى, درباره مفهوم(لامستم النساء) اختلاف كردند. موالى گفتند: مراد آميزش است وعربها گفتند: مراد, تماس با زن است. بگو مگوى آنان اوج گرفت تا آن كه به ابن عباس رسيدند, او گفت: موالى درست مى گويند و مراد از لمس, آميزش است. رك: طبرسى, مجمع البيان, 2/ 82.
54. ذهبى, محمدحسين, التفسير والمفسرون, 1/ 89.
55. همان.
56. ابن سعد, الطبقات الكبرى, 2/338; ذهبى, محمدحسين, التفسير والمفسرون, 1/ 89.
57. ابن تيميه, مقدمة فى اصول التفسير, / 28; طبرى, جامع البيان, 1/ 31.
58.تهرانى, آغا بزرگ, الذريعة الى تصانيف الشيعة, (بيروت, دار الاضواء), 4/283.